- از این طور پیش متن های وبلاگ وزین نفسانیات خوشم آمد این بود که تصمیم گرفتم ازش الگو بگیرم.
-این روز ها شرایط ویژه ای دارم ، چند تا پیچ مهم و سرنوشت ساز زندگیم همزمان سر راهم سبز شده اند! برایم دعا کنید.
-به همان دلیل قبلی کمتر فرصت دارم و کمی دیرتر وبلاگم رو به روز می کنم! اگه فرصت نشد برخی نظرات رو پاسخ مبسوط بدم پیشاپیش معذرت می خوام!
- شهوت نوشتن پست های اعتقادی خصوصاً در مورد وهابیت دارم! ان شاء الله در آینده به این مساله هم خواهم پرداخت.
هر چه از انتخابات بیشتر می گذرد واضح تر می شود که «امام ، امام» گفتن بعضی ها جز لقلقه زبان و دروغی برای جلب اعتماد و آرای مردم نبوده است . در همان روز های اول پس از انتخابات اعتماد ملی از آقای منتظری با عنوان آیت الله العظمی و مرجع بزرگ معترض به نتایج انتخابات نام برد و خیلی زود مشتش را باز کرد و هویت ضد امامش را فاش ساخت! چندی پیش نیز آقای موسوی (که شعارش را راه امام قرار داده بود) با نامه نگاری به آقای منتظری ( که امام صراحتاً او را به دلیل سادهلوحی و تحریکپذیری از دخالت در کارهای سیاسی منع نموده بود) از وی در رابطه با حوادث اخیر کسب تکلیف کرد و به خوبی روشن ساخت که تا چه اندازه در در ادعای پیروی از امام (ره) صادق است و اینکه او و دوستانش امام را تنها پلی می دانستند برای رسیدن به اهدافشان که پس از عبور از آن می توان حتی آن را (به وسیله دوستی با دشمنان امام ) تخریب کرد.
آنچه در ادامه آورده ام متن نامه حضرت امام (ره) خطاب به آقای منتظری است که از چند جهت حائز اهمیت است : اولاً نشان دهنده دیدگاه واقعی حضرت امام (ره) در ارتباط با آقای منتظری است ؛ ثانیاً ملاکی است جهت شناخت دوری و نزدیکی جریان های مدعی راه امام با آرمان های امام (ره) ؛ثالثاًهمانطور که در متن نامه نیز آمده است«تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگانش به اسلام» و این قضایا نه اولین بار است که رخ می دهد و نه آخرین بار خواهد بود! باید حواسمان را جمع کنیم و بر بصیرت خود بیفزاییم تا در فتنه ها بتوانیم حق را از باطل تشخیص دهیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقای منتظری
با دلی پر خون و قلبی شکسته چند کلمهای برایتان مینویسم تا مردم روزی در جریان امر قرار گیرند. شما در نامه اخیرتان نوشتهاید که نظر تو را شرعاً بر نظر خود مقدم میدانم؛ خدا را در نظر میگیرم و مسائلی را گوشزد میکنم. از آنجا که روشن شده است که شما این کشور و انقلاب اسلامی عزیز مردم مسلمان ایران را پس از من به دست لیبرالها و از کانال آنها به منافقین میسپارید، صلاحیت و مشروعیت رهبری آینده نظام را از دست دادهاید. شما در اکثر نامهها و صحبتها و موضعگیریهایتان نشان دادید که معتقدید لیبرالها و منافقین باید بر کشور حکومت کنند. به قدری مطالبی که میگفتید دیکته شده منافقین بود که من فایدهای برای جواب به آنها نمیدیدم. مثلا در همین دفاعیه شما از منافقین تعداد بسیار معدودی که در جنگ مسلحانه علیه اسلام و انقلاب محکوم به اعدام شده بودند را منافقین از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند و میبینید که چه خدمت ارزندهای به استکبار کردهاید. در مساله مهدی هاشمی قاتل، شما او را از همه متدینین متدینتر میدانستید و با اینکه برایتان ثابت شده بود که او قاتل است مرتب پیغام میدادید که او را نکشید. از قضایای مثل قضیه مهدی هاشمی که بسیار است و من حال بازگو کردن تمامی آنها را ندارم. شما از این پس وکیل من نمیباشید و به طلابی که پول برای شما میآورند بگویید به قم منزل آقای پسندیده و یا در تهران به جماران مراجعه کنند. بحمد الله از این پس شما مساله مالی هم ندارید. اگر شما نظر من را شرعاً مقدم بر نظر خود میدانید -که مسلماً منافقین صلاح نمیدانند و شما مشغول به نوشتن چیزهایی میشوید که آخرتتان را خرابتر میکند-، با دلی شکسته و سینهای گداخته از آتش بیمهریها با اتکا به خداوند متعال به شما که حاصل عمر من بودید چند نصیحت میکنم دیگر خود دانید:
1 - سعی کنید افراد بیت خود را عوض کنید تا سهم مبارک امام بر حلقوم منافقین و گروه مهدی هاشمی و لیبرالها نریزد.
2 - از آنجا که سادهلوح هستید و سریعاً تحریک میشوید در هیچ کار سیاسی دخالت نکنید، شاید خدا از سر تقصیرات شما بگذرد.
3 - دیگر نه برای من نامه بنویسید و نه اجازه دهید منافقین هر چه اسرار مملکت است را به رادیوهای بیگانه دهند.
4 - نامهها و سخنرانیهای منافقین که به وسیله شما از رسانههای گروهی به مردم میرسید؛ ضربات سنگینی بر اسلام و انقلاب زد و موجب خیانتی بزرگ به سربازان گمنام امام زمان -روحی له الفدا- و خونهای پاک شهدای اسلام و انقلاب گردید؛ برای اینکه در قعر جهنم نسوزید خود اعتراف به اشتباه و گناه کنید، شاید خدا کمکتان کند.
و الله قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم، ولی در آن وقت شما را سادهلوح میدانستم که مدیر و مدبر نبودید ولی شخصی بودید تحصیلکرده که مفید برای حوزههای علمیه بودید و اگر این گونه کارهاتان را ادامه دهید مسلما تکلیف دیگری دارم و میدانید که از تکلیف خود سرپیچی نمیکنم. و الله قسم، من با نخستوزیری بازرگان مخالف بودم ولی او را هم آدم خوبی میدانستم. و الله قسم، من رای به ریاست جمهوری بنیصدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذیرفتم.
سخنی از سر درد و رنج و با دلی شکسته و پر از غم و اندوه با مردم عزیزمان دارم: من با خدای خود عهد کردم که از بدی افرادی که مکلف به اغماض آن نیستم هرگز چشمپوشی نکنم. من با خدای خود پیمان بستهام که رضای او را بر رضای مردم و دوستان مقدم دارم؛ اگر تمام جهان علیه من قیام کنند دست از حق و حقیقت برنمیدارم.
من کار به تاریخ و آنچه اتفاق میافتد ندارم؛ من تنها باید به وظیفه شرعی خود عمل کنم. من بعد از خدا با مردم خوب و شریف و نجیب پیمان بستهام که واقعیات را در موقع مناسبش با آنها در میان گذارم. تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگانش به اسلام؛ سعی کنند تحت تاثیر دروغهای دیکته شده که این روزها رادیوهای بیگانه آن را با شوق و شور و شعف پخش میکنند نگردند. از خدا میخواهم که به پدر پیر مردم عزیز ایران صبر و تحمل عطا فرماید و او را بخشیده و از این دنیا ببرد تا طعم تلخ خیانت دوستان را بیش از این نچشد. ما همه راضی هستیم به رضایت او؛ از خود که چیزی نداریم، هر چه هست اوست. و السلام.
منبع نامه : مرکز اسناد انقلاب اسلامی